انتقام جو و تخس

ساخت وبلاگ

امشب داشتم فکر میکردم و به خودم میگفتم اگه این امکان رو داشتم که تمام خاطرات و اتفاقای بد زندگیمو که برام پیش اومده ازشون جلوگیری کنم این کارو میکردم؟

قبل از جوابی که براش پیدا کردم اجازه بدید یکم درباره خودم بنویسم.

من یه ادم تخس در زمینه تلافی کردن هستم، یعنی چی؟ یعنی پیگیرم اگه یکی بهم یه ضربه بزنه تا تمام و کمال باهاش تسویه نکنم ول کنش نیستم! اما دربارم فکر بد نکنید، من این کارو به روش خودم انجام میدم! چطوری؟ اجازه بدید یکم بیشتر قضیه رو بشکافم...

دو مدل تلافی دارم، یکی لحظه ای و هیجانی که خودم اصلا دوسش ندارم و همیشه رو خودم کار کردم که اینو کنار بذارم! انتقام هیجانی چیه؟ یکم بیشتر توضیح میدم، مثلا کم سن و سال تر که بودم یه عزیزی تهدیدم کرد که بیای فلان جا تو محلمون ببینمت پاتو میشکونم(البته که ایشون منظوری نداشتن و جا مادر من بودن و البته که هستن هنوزم!!!) خب من چکار کردم در جواب این حرف؟ هیچی پاشدم ۱۲ شب با دوستام که حتی گواهینامه رانندگی نداشتیم زدیم به دل جاده بعد ۴ ساعت رسیدیم درب منزل و شوووور بختانه شروع کردیم به نقاشی کل دیوار خونه اون بنده خدا(آخه من نمیدونم چه کاری بود من کردم، خدایا منو ببخش:)) ) و بعدشم رفتیم گردش و تفریح!! الان عکسامو با دوستام تو اون روز میبینم خندم میگیره... این نوع بده انتقامه کلا که خودمم دوس ندارمش کم سن تر بودم از رنگ و نقاشی در و دیوار بود و الانم به روش های دیگه و گاها مخربتر و پیشرفته تر که قشنگ طرف ترکونده شه بسته به ضدحالی که بهم زده!!!

دومیش که بعد از فروکش کردن خشم اولیه و اروم شدنم میاد سراغم رو خودم خیلی دوست دارم و اینو کسی بهمم یاد نداده، چیزی بود که از وقتی خودمو شناختم تو وجودمه!

قبلش این نکته رو بگم این قضیه انتقام و کینه اصلا مربوط به مسائل کوچیک نیست! عموما زمانی پیش میاد که یکی ضربه شدیدی بهم از رو نیت بد زده باشه یا خیانتی به هر شکلی ببینم. اونقدرا هم تخس و بی جنبه نیستم. به هر حال...

دومی، همیشه تو اینجور مواقع، میرم سمت اینکه یه ادم بهتری از خودم بسازم! یعنی چی؟ یعنی تمام تلاشم رو میکنم انقد برم بالا و موفق باشم تو زندگیم که طرف ارزو بودن یکی مثل تو رو داشته باشه! مثال: فکر کنم ۲۱ ساله ۲۲ ساله بودم، من زیاد تو درس جز اون افراد درس خون نبودم و حتی یه ترمم مشروط شدم! تو همون سنین بود که یه ضربه شدید روحی بهم وارد شد (کسی که عاشقش بودم یهو خواست نباشه و این قضیه رو خیلی بدجورررر بد انجامش داد!!!)، به طوری که طبیعتا راه ساده این بود برم افسرده شم، بعدشم معتاد شم، چندتا آهنگ داریوش رو هم شبا بغل کنم و پکیچ کامل بدبختی رو برا خودم بسازم! اما در عوضش رو خودم تمرکز کردم، بلافاصله خودمو از اون فضا به هر شکلی بود در اوردم، برای خریدن وقت رفتم سربازی که با یه تیر دو نشون بزنم، هم سربازی رو رفته باشم و هم یکم به خودم زمان بدم و در مدت خدمتمم سعی کردم زبان بخونم، یادمه اون موقع فرق was و were رو هم نمیدونستم و الان کتابای اون موقع ام رو میبینم بعضی وقتا خندم میگیره از هایلایتهام داخل کتاب و کلماتی که نمیدونستم ترجمه اش رو...

بعد خدمتم بلافاصله رفتم دانشگاه برای تحصیلات تکمیلی (دوره کارشناسی ارشد)، باورت نمیشه منی که تو کارشناسیم دانشجو مشروطی بودم تو دوره ارشد برای هر ۳ ترم به صورت متوالی بین لیست شاگردای اول و دوم اون ترم بودم و در آخر هم به عنوان شاگرد اول بین تمام دانشجوهای کارشناسی ارشد اون دانشکده فارغ التحصیل شدم! حتی برای دکتری از یه دانشگاه خوب تو امریکا پذیرش فول فاند گرفتم...(البته که هنوز تصمیم نگرفتم برای قبول کردنش، چون محیط کارمو دوس دارم و دیگه هم حوصله زندگی دانشجویی رو ندارم!) تمامممم اون مدت به خودم میگفتم تو باید بهترین باشه، محکومی به بهترین بودن! بهترین ورژن از خودتو بساز!!!

تمام اینا بخاطر این بود که من یاد گرفته بودم برای انتقام گرفتن از کسی که بهت خواسته ضربه بزنه لازم نیست وقتت رو صرف این کنی که اونو نابود کنی! بهترین روش اینه که خودتو بهبود بدی، انقدر خوب باشی که حسرت جای تو بودن رو بخورن! حالا اونی که دوستت داره برات خوشحال میشه، اونی هم که دشمنته مطمئنا انقد میسوزه که از صد تا انتقام براش دردناکتره این قضیه!

حالا این قضیه چندین بار تو زندگیم پیش اومده، از طرف دوست، فامیل، دوست دختر و ... بوده زمانهایی که کارایی کردن که‌ منو برده تو این مود، یعنی انقد رو مخ بوده حرکتشون که واقعا دلخور شدم و گفتم ببین دهنتو صاف نکنم ول نمیکنم! و نتیجه؟ جدا از اون بخش اول که هیجانیه و دارم سعی میکنم کلا حذفش کنم از تو شخصیتم، بخش دوم که در طولانی مدت نتیجه خودشو نشون میده همیشه باعث شده یه پله بالاتر برم تو زندگیم...

حالا برگردیم به بحث اول! اگه این فرصتو داشتم که از اتفاقای بد زندگیم جلوگیری کنم آیا این کارو میکردم؟

قطعاااااا نه! زندگی الان من نتیجه ورود آدمهای خوب و بد، اتفاقای تلخ و شیرینی که تو زندگیم برام پیش اومده هست! و من راضیم از الانم، شاید تو اون لحظه که اون اتفاقات رخ میدن خود داغون باشم، خود عصبانی باشم، خود خود اشتباه باشم تو رفتارم ولی بعدش تو دراز مدت کلی درس و کلی نتیجه بهتری تو زندگیم ازشون گرفتم! پس نههههههه چیزی رو تغییر نمیدم. رفتند ادمها؟ خوش اومدن اگه بازم برگردم عقب با کمال میل استقبال میکنم از نبودنشون و رقم زدن اتفاقات تلخی که برام اون زمان ممکنه پیش بیارن.

شاید توام مثل اون زمان منی که فکر میکنی دنیا برات به آخر رسیده! چه میدونم، همسرت بهت خیانت کرده، دوست صمیمیت برات زیر و رو کشیده، از کسی نارو خوردی یا مشکلات شدید مالی داری(برا این قضیه هم احتمالا یه پست بعدا بنویسم، چون دقیقا مشکل مالی رو هم به چشم یه پارتنری دیدم که بهم خیانت کرده و حالا باید دهنش صاف شه :)) )، یا از بیماری رنج میبری و امیدواری که از پسش بر میای یا هرچیز تلخ دیگه! بخون این پست رو شاید کمکت کنه.

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 75 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 1:36