تجربه کن

ساخت وبلاگ

اشکال نداره اگه هنوز میای تو خوابم ولی حداقل تو خوابم میای آپدیت باش! از یاهو مسنجر هنوز تو خوابم داره استفاده میکنه برای پیام دادن!
یه واتساپ یا اینستاگرام باید برای خوابام نصب کنم!

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 28 فروردين 1403 ساعت: 17:54

ما نسلی بودیم که یاهو مسنجر باز میکردیم به شوق چک کردن آف!!! تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 23:28

به طور اتفاقی تو یکی از فولدرهای قدیمی لپتاپم کلی عکس و چت از رابطه خیلی قدیمی خودم پیدا کردم! چیزی مربوط به 13 سال پیش!!!چندتا از چت ها رو باز کردم خوندم! بگذریم که همشون از نظرم بی محتوا چرت و بچگونه و کلا چرت و پرت بودن اینا هیچ! چیزی که برام جالب بود بعد از یه مدت کوتاهی کلا بستم فایل ها رو چون احساس کردم دارم چت خصوصی دو نفر دیگه رو میخونم! با اینکه چت خود منه 13 سال پیش بود ولی اینقد حس غریبی داشتم با اون شخصیتی که اون متن ها رو نوشته که کلا حس خوندن پیام های خصوصی دیگری بهم دست داد! کاری که به شدت ازش بدم میاد... خوندن پیام خصوصی دو نفر دیگه!برام جالبه، هر چند سال همه سلول های بدن انسان میمیرن و سلول های جدید جایگزینشون میشن! یعنی به صورت فیزیکال تو اون ادم 10 سال پیش نیستی کل سلول هات هم عوض شدن! حسشو ندارم بحث فلسفیشو باز کنم، خودت برا خودت به این جمله فکر کن و هرجور میخوای از هر زاویه بهش نگاه کن! تجربه کن...ادامه مطلب
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 23:28

شدی واسم یادش بخیر واسم مهم نیست حال دلت!!
واسم مهم نیست آخر شب فکرم بمونی یا خوابت بره
شدی برام هی دردسر اونی که میگم بهتر که رفت!!
اونی که نیستش قسمت من اصلا…

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 14:51

حس همیشه داشتنت، نه عشق و دلبستگیه
نه قصه گسستنه، نه حرف پیوستگیه
عادت و عشق و عاطفه، هر چه لغت تو عالمه
برای حس من و تو، یه اسم گنگ و مبهمه
تو این روزای بی کسی، اگه به دادم نرسی
یه روز میایی که دیر شده، نمونده از من نفسی

...

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 13:20

چند وقتیه درگیر خوندن چندتا کتاب شدم و این موجودات انقدر سرم رو گرم میکنن و منو تو دنیای خودشون میبرن که یام میره اینجا باشم یه چیزی بنویسم!در دورانی از زندگیم هستم که از تک تک ثانیه هاش دارم لذت میبرم و زندگی کردن تو این دوران رو دوست دارم... تمام تلاشم اینه جوری زندگی کنم که سالها بعد حسرت این دوران رو نخورم. ولی میدونم زمان همیشه با گذشتش حسرتهایی رو در دل ادم میذاره که اجتناب ناپذیر هست.چه بهتر که حالا که تو زمانی هستم که لذت میبرم از زندگی تک تک ثانیه هاشو قدر بدونم. یکم کم پیدام چون در گیر و دار زندگی هستم... تجربه کن...ادامه مطلب
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 3:27

الان که داشتم پست میذاشتم یادم اومد شهریور ماه هست!!!امسال برای اولین بار بعد سالها من اصلا یه روز خاص تو شهریور ماه رو متوجه اش نشدم! باید خوشحال باشم فکر کنم...حالا میتونم بگم خیلی چیزا داره میره تو جاهایی از ذهنم که اصلا بهشون فکر نمیکنم دیگه! فقط وقتی میام اینجا یادم میاد بعضی چیزا رو!به یاد داشتن یا نداشتن یه روز خاص تو شهریو برای یه شهریور ماهی که نقشی در زندگیش ندارم اهمیتی نداره! همونطور که من انتظاری از کسی ندارم برای چیزی! تجربه کن...ادامه مطلب
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 3:27

من دهن این ماهی رو سرویس میکنم!!! یه ساعته دارم پولکاشو پاک میکنم تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 3:27

اگه قرار باشه یه لحظه از زندگیمو از تو خاطراتم بکشم بیرون و دوباره اون لحظه رو زندگی کنم قطعا اون شب تو ۱۹ سالگیم تو تاریخ ۴ فروردین ساعت ۱۲ شب خواهد بود..،

تجربه کن...
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 53 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:52

سرگذشت یکی از جالبترین چیزاییه که با مرور کردنش هربار یه خنده رو لبم میاد.امشب داشتم تو کوچه پس کوچه های ذهنم گذر میکردم و از ویترین خاطراتم دیدن، و میرفتم برا خودم که یهو یکی از گفتگوهام با دختری که عاشقش بودم یادم افتاد!من جون بودم، خیلی جون، نوزده بیست ساله! یه جونی که تو ایران بود. پول و سرمایه ای از خودش نداشت دغدغه اصلیش شاید درس بود و خدمت سربازی رفتن و زودتر یه کاری دست و پا کردن و رفتن به خواستگاری دختری که اونم جون بود که کل دغدغه اونم شاید این بود که میخوای بیای خواستگاری من، فلان چیز فلان پول فلان سرمایه رو باید داشته باشی تا خانوادم اوکی بدن! و مثلا اونم بتونه جلو فامیل و دوستاش بگه مثلا شوهرم اینه فلانه و بیساره. حتی یادمه اصلا هدف گذاری بلند مدت داشتیم درس بخونم من استاد دانشگاه شم منی که ترم اول مشروط شده بودم تو دانشگاه (البته سالها بعد که این داستانها دیگه کلا تموم شد من تو دانشگاه شروع به تدریس کردم اما بنا به خیلی از دلایل کلا خودم اومدم بیرون چون‌ نتونستم با سیستم دانشگاهی ایران خودمو سازگار کنم فکر کنم سال ۲۰۱۹ اخرین ترمی بود که تدریس کردم تو ۲۸ سالگی استعفا از تدریس :دی) و ... بچه بودیم دیگهمن اون‌ موقع شاید کل داراییم امیدم به اینده بود و خودم! چون از اولشم ادمی نبودم رو کسی جز خودم حساب کنم حالا هرچقدر خانوادمم داشته باشن از نظر من برا خودشون دارن من باید خودم بسازم از صفر تا صد...یادمه یکبار سر برند کتونی و کفش و لباس خورد تو ذوقم وقتی داشتم با دوست دخترم صحبت میکردم! یادم نمیاد دقیق ولی یادمه بحث اصلی لباس برند و گرون پوشیدن و داشتن بود و مقایسه داشتم میشدم با یکی دیگه و اون عدم توان مالی برای خرید زد تو ذوقم و اون حسه رو یادمه...اینجاش برام جالبه م تجربه کن...ادامه مطلب
ما را در سایت تجربه کن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bia2kaf بازدید : 54 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1402 ساعت: 14:52